یادگار
تاريخ : جمعه 30 خرداد 1393برچسب:, | 16:35 | نويسنده : sarina

دختر پشت پنجره بارانی girl rain window

روی تخت اتاقم نشسته ام اتاقی تاریک

اما اینجا نیستم

در دوردست های خیال فکرم به یاد روزهایی ست که پابرهنه میان شکوفه باران می دویدم

و تو پناهم بودی و تو میگفتی نخواهی گذاشت دلم بگیرد حتی در نم نم باران حتی نخواهی گذاشت بر من نفوذ سرما را

اما حالا...

دلم گرفته است و باران هنگامه کرده

و می ترسم از صدای غرش رعد و می لرزم از سرما از سرمای بی کسی

و تو نیستی که مرا در آغوش بگیری و دستانم را به گرمی بفشاری و تو نیستی که نگذاری سردم نشود و به من آرامش بخشی

با همان بغضی که روزهاست در گلویم جا دارد با همان بغض همیشگی پنجره را می گشایم

دلم میخواهد یک بو را استشمام کنم

عطر باران و خاک را

این خاک تبرک توست برایم

خانه ی توست...

ببین باران که بر خانه ات می خورد چه عطری بلند می شود

مثل اشک های من بر خانه ات

دلم میخواهد یک بو را استشمام کنم تا آخر عمرم

و می خواهم با همین بو جان دهم

دلم میخواهد یک بو را استشمام کنم

فقط یک بو

عطر باران و خاک را

یادگار روزهای گذشته مان...



نظرات شما عزیزان:

دختر مهر
ساعت17:18---22 مهر 1393
چ قد رویایی!
پاسخ:خخخخخخخخخخ خودم نوشتم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: